Thursday, 6 November 2008

همیشه ی همیشه

باید به من قول بدی که مواظب خودت باشی. حتما" حتما".
فکر می کردم که می تونم همیشه مراقبت باشم. همیشه ی همیشه. هر لحظه می دونستم که کجایی و در چه حالی. اگه برای یه ساعت ازت بی خبر بودم، خودمو بهت می رسوندم تا مطمئن بشم که سالمی. چرا همیشه می ترسیدم که یه مرگیت بشه؟ چرا فکر می کردم که ممکنه بمیری؟ چرا کابوسهای من همیشه دیدن جسدت بود؟
مطمئن بودم اگه یه اتفاقی بخواد برات بیفته، من زودتر خودمو اونجا می رسوندم و جلوی اونو می گرفتم تا تو بدون حتی کنده شدن یه تار مو بازم الهه ی من بمونی. وقتی زنبورا بهت نزدیک می شدن، بهشون دهن کجی می کردم تا فرار کنن. اون روزایی که بارون می بارید، خودمو چتر می کردم تا یه گله هم خیس نشی. وقتی نیم ساعت از اس ام اسم می گذشت و هنوز جواب نداده بودی، قلبم تاپ تاپ می زد. وقتی که اسمت روی ال سی دی ظاهر می شد، گوشیم کاملا" خیس می شد ولی هق هق هام زود تموم می شد. اس ام اس هات همیشه جوری بود که وسط گریه ام حالمو می گرفت و گوشیمو از خطر خراب شدن حفظ می کرد.
صدامو می شنوی؟ داد می زنم تا حتما" بشنوی. "می خوای بری، برو. فقط تو رو خدا مواظب خودت باش."
وقتی تو خیابون باهات راه می رفتم، دلم می خواست مثه یه گوهر بذارمت توی گنجه ی زیر زمین تا آفتاب اذیتت نکنه. به همه ی سایه بونهای خیابون التماس می کردم تا تو رو حفاظت کنند. "سایه بونا، به من قول می دید تا همیشه ی همیشه مراقبش باشید؟"
وقتی شبا آخرین تماسو باهات می گرفتم، خیلی سخت می گذشت. چون دگه تا 8 ساعت ازت خبر نداشتم. هر لحظه منتظر بودم که یکی زنگ بزنه و بگه که توی بیمارستانی. حاضر می شدم و با ساز و برگ جنگی تا بیمارستان می دویدم. با سرطانت می جنگیدم. بهش درسی می دادم تا هیچوقت بر نگرده. می دونم چه جوری باید از پا درش بیارم. دخلشو می یارم تا دگه به ریه هات چنگ نزنه و سرفه های خونی اذیتت نکنن.
می دونی وقتی باهام قهر می کردم تک تک فرشته ها رو قسم می دادم تا همیشه ی همیشه مواظبت باشند. از توی خیابون اینقدر به چراغ اتاقت خیره می شدم تا خاموش بشه.
همون شب بود که نیمه های شب با صدای آمبولانس بیدار شدم.
می خواستم نجاتت بدم. بازم می خواستم مثه همیشه ی همیشه مواظبت باشم.
ولی ایندفعه باد داشت تو رو با خودش می برد. چطوری جلوی باد رو بگیرم؟ هیچ کاری نکردم. فقط تماشا کردم.
"به من قول بده. تا همیشه ی همیشه مواظبش باشی. همیشه ی همیشه."

2 comments:

  1. fantastic ,intimate ,elaborated . you know, your persona is very near !

    ReplyDelete
  2. درد مهربانی بسیار...

    ReplyDelete