Monday 9 February 2009

HIV +


 ((ان المومنون و المومنات فی الجنت الخلد))
 یکی بود، یکی نبود. زیر گنبد کبود، هیشکی بجز خدا نبود. یه بنده ی مومن سرشو می ندازه پایین، می ره لب یه چاه. تا با خدا جونش درد و دل کنه. از غم و غصه هاش بگه و دلِ هودشو خالی کنه. سرشو می کنه توی چاه. ولی هرچی داد می زنه، دلش خالی نمی شه. بغضش سنگین تر گلوشو فشار می ده. انگار می خواد خفش کنه.فکر می کنه که به هیچ کاری تو دنیا نمی یاد. نا امید ِ نا امیده. آخه داره تاوان چی رو پس می ده؟ گناهش چیه که این همه تحت فشاره؟ 
خسته و درمونده با دهن کف کرده می شینه کنار چاه. می گه چاهم چاههای قدیم. این چاهها که همش بوی گند می دند. 
خسته بودن هیچ اشکالی نداره. ولی وقتی یه کفتار از خودش خسته می شه، دگه هیچ ماوایی نداره.
وقتی دارم تند تند تسبسحات اربعه می خونم، چرا حست نمی کنم؟ وقتی به اذان گوش می دم، چرا غمگین می شم؟ چرا هیشکی هیشکی رو دوست نداره؟ چرا من تو رو دوست ندارم؟ 
- ((هو الرحمن و الرحیم.))
وقتی بمب ها دارن آدما رو می کشن، تو کجایی تا به دادشون برسی؟ چه فایده که آدم رنج بکشه ولی بعدش بره به جنت؟ این ارزششو داره؟ چه جوری یه مادر با غم از دست دادن بچه هاش کنار بیاد؟ عشق تو هیچوقت شادش نمی کنه. وقتی که بودایی ها تو رو با گوشواره های بزرگ و بدن فربه می پرستن، همه می گن که تو رو اشتباه گرفتن. ولی من می دونم که خودتی.
- .........
دارم گلومو پاره می کنم. می شنوی؟ من دگه نمی هوام مثِ یه حیوون زندگی کنم؟ جونِ منو بگیر. ولی چه فرقی می کنه؟ بازم روز از نو، روزی از نو. مگه اونجا خلوا خیرات می کنن؟ من که اونجا رو ندیدم. هیشکی ندیده. لعنت به بغضی که از سنگ سخت تره. حداقل این بغضو بشکن. سنگ دل بودنِ من تقصیرِ کیه؟ وقتی می بینم که آدمای اطرافم به کمک نیاز دارن ولی من با خود خواهی وضع خوبِ خودمو حفظ می کنم، چه فایده ای داره که به این رسالت ادامه بدم؟ من که یه حیوون بیشتر نیستم؟
- سرمست.
چی؟ تو فکر می کنی من سرمستم؟ اصلاّ از خرفهای من به نظر می یاد که سرمست باشم؟ آدما رو سر دادی به دنیا که چی؟ کاشکی توی همون عدن مونده بودیم. اینجا همش باید با کوله بار گناهمون این ور و اون ور بریم. کمر آدم له می شه. ولی من همیشه واسه ک.له بارم کوله ی قشنگی می خرم. از اون کوله های فشن. اگه اونجا مونده بودیم، دگه مجبور نبودیم برای کندن لباسای بقیه اینهمه حقه سوار کنیم و از کندن لباسای خودمون (جلوی بقیه) اینهمه لذت ببریم. 
- بد مست.
اینو خوب اومدی. خوشم اومد. ولی من بد مستیم از اونجاست. آخه اونجا شراب زیاد بود، ما هم شرب کردیم و خب دگه بعدش ... . ولی وقت کم بود. چون همون موقعها بود که آدم و حوا سیب خوردند و ما اومدیم اینور. وگرنه تا آخر پیاله رو سر می کشیدم تا سر مست بشم.
- می عشق.
وای نگو. داغ دلمو تازه کردی. (( من مست می عشقم.)) راستی شما می دونید چرا وقتی این ترانه رو می ذارن، گنبد و ضریح نشون می ده. اصلا بهم نمی آیند. احتمالا صدا وسیما دست به خود سانسوری زده.
- احمق.
آه.
نه.
نگو.
رومئو.
تو که دلِ منو بردی.
دلمو شکستی ناتاشا (x2)



4 comments:

  1. خیلی قشنگ مینویسی آدمو یاد خودش میندازه بازم بنویس

    ReplyDelete
  2. گر میشد آن باشی که خود خواهی
    آدمی بودن
    حسرتا!

    ReplyDelete
  3. Hamid... shahkar bud, 10 bar khondamesh

    ReplyDelete
  4. حمید جان قلمت مثال شمشیر ساموراییست. ای عزیز جنت آنی است که در آنی .به قول دکتر شریتی"لحظه ها را گذرانیم که به خوشبختی برسیم،غافل از اینکه لحظه ها همان خوشبختی بودند.

    ReplyDelete